این روز ها خیلی عجیبن، سربازی که هنوز پروندش بازه و انگار قرار نیست بسته بشه، شرکت که شدیدا دچار مسائل مالی شده و کسری بودجه وحشتناکی داره، مدیرهای جوانشم تاپ چارت شرکت رو دارن تغییر میدن و مثلا به دنبال اصلاحات هستن! کرونا هم که همه خانواده ها رو زمین گیر کرده من جمله خانواده مارو که خداروشکر به خیر گذشت. خود منم که عجیب
از طرف دیگه بایدن رای اورده و همه دنیا منتظرن!
شروع تابستان...برچسب : نویسنده : ramintehran95 بازدید : 82
21 مهر 1400 22 دقیقه و 55 ثانیه صحبت کردیم
چرا در شرکت خودمون نموندی و این کارها رو انجام بدی؟
جواب بماند برای 5 سال دیگر در رستوران برج میلاد بعد از سرو غذا!
شروع تابستان...برچسب : نویسنده : ramintehran95 بازدید : 76
چند روزی میشه که از پادگان برگشتم خونه، کرونا باعث شد ما رو ترخیص کنند و کلا 14 روز در دوره مقدس آموزشی بودیم.
روزهای بدی نبود تجربه جالبی بود خصوصا تیر اندازی.
شروع تابستان...
برچسب : نویسنده : ramintehran95 بازدید : 129
چند روزیه باهاش آشنا شدم تو اینستاگرام، خیلی با شخصیته به نظرم منم خیلی دوست دارم از نزدیک ببینمش اگر این کروناییجات اجازه بده و صد البته اگر مایل باشه اونم.
تا اینجا میدونم روانشناسه، عاشقه برفه، داریوش گوش میده، گل قرمز دوس داره(سریع لایک کرد) و منو دوس نداره
شروع تابستان...برچسب : نویسنده : ramintehran95 بازدید : 160
امروز که در مقایسه با روزهای اخیر روز آرامی نشون میداد خبر عزل مدیر عامل توسط یه پیام رسان در صفحه نمایش سیستم شرکت نقش بست و همهمه ای در شرکت ایجاد شد. البته خیلی برام عجیب نبود و منتظر شنیدن این خبر بودیم اما علی رغم انتظاری که داشتم استعفایی در کار نبوده و مهندس عزل شدند!
شروع تابستان...
برچسب : نویسنده : ramintehran95 بازدید : 146
برچسب : نویسنده : ramintehran95 بازدید : 181
چند روز دیگه دارم میرم خدمت، اما دیگه فرقی نمیکنه کجا باشم، دیگه هیچی مهم نیست.
شروع تابستان...برچسب : نویسنده : ramintehran95 بازدید : 141
امشب تماس گرفتم با سرهنگ، میگفت بعد آموزشی نمیشه دفاع کنی. قانونش ظاهرا عوض شده و باز هم این خبر یه سوپرایز جدید بود. ۱۲ ماه بردگی در پیش است!
کی میشه دیگه سوپرایز نشیم؟
کی میشه با برنامه ریزی زندگی کرد؟
کی میشه از اینجا فرار کرد؟
کی میشه ...؟
شروع تابستان...
برچسب : نویسنده : ramintehran95 بازدید : 176
امروز پادگان آموزشیم مشخص شد. آخرین شب هایی هست که میتونم بیام تو این خلوت و هرچی تو دلم هست رو بنویسم.
از روز های آینده این تصویر تو ذهنم هست که یه سرباز تنها تو برجک به ستاره ها خیره شده و گذشته رو مرور میکنه و صدای جیر جیر برجک زیر پوتین هاش وقتی داره قدم میزنه و غصه میخوره توی اون اطراف میپیچه...
نمیدونم چه کتابی ببرم که تو زمان های بیکاری مطالعه کنم.
شروع تابستان...
برچسب : نویسنده : ramintehran95 بازدید : 152